این چند ماه که دوره آموزشی سربازی بودم
وقتی که خسته و کوفته، آخر هفتهها برای چند ساعت از پادگان میاومدم خونه
در اون فشار شدید زمانی که حتی بین حمام رفتن، خوابیدن یا چند ساعت دیدن نزدیکترین دوستام مجبور به انتخاب بودم
یه کاری بود که حتی توو اون شرایط هم قطع نشد و حالم رو خوب میکرد
خوندن روزنوشتهها و کامنتهای محمد رضا شعبانعلی (احتمالا هرکسی بعد از مدتی خوندن روزنوشتهها به تدریج متوجه میشه، اصل نوشته در کامنتها اومده!)
خلاصه، امروز این کامنت رو برای محمد رضا گذاشتم. دوست داشتم اینجا هم بازنشرش کنم.
محمد رضا جان سلام
میدونم این کامنت، زیر این پست کاملا بیربطه و از این بابت صمیمانه عذر میخوام، اما چون حدس میزدم مرتب کامنتها رو میخونی، گفتم اینجا بنویسم.
این چند وقت اخیر که دارم برای آغاز یک پروژه سنگین جدید آماده میشم، خیلی با خودم مرور میکنم که در این سالها چی یاد گرفتم و از کجا یاد گرفتم. بعد از کمی سبک سنگین کردن متوجه شدم، محمدرضا شعبانعلی یکی از مهمترین معلمهای ده سال اخیر زندگی من بوده.
راستش خیلی اهمیتی نداره در روزنوشتهها راجع به چه مسالهای مینویسی، اینکه اساسا چه چیزهایی رو مساله میدونی، رویکردی که برای فهم عمیقتر مسائل به کار میگیری و الگوریتمی که برای حل مساله طراحی میکنی، برای من همیشه بزرگترین کلاس درس بوده.
میخواستم از طرف خودم و تعداد بسیار زیادی مخاطب خاموش احتمالی که شاید به شکل پیوسته اینجا رو میخونن، اما معمولا کامنت خاصی نمیذارن، ازت صمیمانه تشکر کنم.
آرشیو روزنوشتهها شگفت انگیزه. اینکه یک نفر در دورهی زمانی نسبتا طولانی، اون چیزهایی که بهشون فکر میکرده رو با بقیه به اشتراک گذاشته واقعا جالب و عجیبه. حتی یه جورایی بنظرم غبطه برانگیزه. میدونم کامنتم ابتدا و انتهای درست درمونی نداره، فقط خواستم در آستانهی این پروژهی جدیدی که دارم شروع میکنم بگم، من افتخار میکنم به اینکه سعی کردم این ده سال در حد بضاعت کم خودم، شاگردی محمد رضا شعبانعلی رو بکنم.
امیدوارم خیلی شاگرد افتضاحی نباشم و بتونم آنچه از محمد رضا یادگرفتم رو در حد قابل قبولی پیاده کنم.
با آرزوی بهترینها برای آقا معلم
به امید دیدار حضوری